چرا معلمها به تئاتر نمیروند؟
افکار: چند سالی است که این افتخار نصیب من شده که در دانشگاه آموزش معلمان، به طیف زحمتکش و فرهنگی معلمها، مدیران و مربیان آموزشی و .... مباحث جامعهشناسی را آموزش دهم. برخورد و ارتباط داشتن با این قشر فرهنگی تجربیات متفاوت و گرانقدری برای من به همراه داشته است که نمیتوان به سادگی از آنها عبورکرد. این ملاقاتهای مختلف با دانشجویان چه در کلاس درس و چه در بیرون از فضای آموزشی دانشگاه مرا بر آن داشت که در خصوص روانشناسی شخصیت و نحوه گذران اوقات فراغت آنها تحقیقاتی انجام دهم. یکی از سؤالاتی که همیشه از آنها میپرسم این است که آخرین تئاتری که تماشا کردهاید، چه بوده است؟ نتیجه تحقیقات من اندکی نگرانکننده به نظر میرسد؛ چراکه در بیش از ۳۰ کلاس ۳۰ نفره، این سؤال همواره مطرح شده است و در کمال ناباوری باید گفته شود که فقط عده بسیار اندک و قلیلی ( یعنی دو یا سه نفر) این هنر را میشناسند و به تئاتر میروند.
اگر بپذیریم که تئاتر یک هنر پویا و اثرگذار روی مخاطب است و دارای اثرات اجتماعی- فرهنگی فراوانی روی علاقهمندان آن است، در آن صورت نباید بیعلاقگی به آن را یک موضوع معمولی تلقی کرد. در یکی از وبلاگهای انگلیسی میخواندم که در دوره شارل دوگل در فرانسه به مردم علاوه بر یارانه مواد غذایی، یارانهای برای تئاتر داده میشد، آن هم به این دلیل که تماشای تئاتر را اروپاییان بسیار مهم میدانند و بر این باورند که فردی که تئاتر تماشا میکند، کمتر در خشونتهای خیابانی درگیر یا در باندهای مافیایی کجرو ادغام میشود.
در واقع چون تئاتر زندگی را به زیبایی و با همه تلخی و شیرینیهای آن به تصویر میکشد، باید از معلمها پرسید چه هنر دیگری میشناسید که میتواند روی یک فرد اثر بگذارد و قابلیت جانشینی با تئاتر را داشته باشد؟ بنابراین اعتقاد من بر این است که اگر تئاتری با شاخصهای یک اثر هنری تولید شود، باید مطمئن بود که با تماشای آن مردم به عشق نزدیکتر شده و از شتابزدگی، استرس و خشونت پرهیز خواهند کرد.
با این حال، اینکه چرا معلمها باید تئاتر ببینند به این دلیل است که معلمها به عنوان سازندگان تفکر و احساس نسل آینده باید بتوانند ارتباط مناسبی را با ادراک، ذهنیات و تفکر یک دانشآموز پیدا کنند تا بتوانند آنها را برای فردای بهتر آماده کنند. حتی امروزه گفته میشود که تئاتر یک بسته فرهنگی مناسب برای رواندرمانی و ایجاد شادی در یک جامعه محسوب میشود. بر همین اساس، وقتی که من از معلمها میپرسم که در کل زندگیشان چند تئاتر خوب و در خور توجه تماشا کردهاند، با صورت متعجب و بهتزده آنها مواجه میشوم و در نهایت فقط چند نفر محدود دستشان را بالا میبرند (آن هم فقط تماشای چند تئاتر کمدی بازاری) و تعجب و حیرت من هم مضاعف میشود. حال چگونه میشود انتظار داشت که در جامعهای که خود پایهگذار نوعی از تئاترهای آیینی و تعزیهای است، مردم آن از تئاتر رفتن ابا داشته و حتی این هنر گرانقدر را نمیشناسند.
باید پذیرفت که اگر بخواهیم ارتقای فرهنگی در جامعه ما صورت پذیرد باید تئاتر را در مدارس جدی گرفت و زمانی که معلم و دانشآموز با این هنر ماندگار و جاودانه آشتی کنند، میتوان امیدوار بود که رشد ذهن خلاق شهروندان جامعه ایرانی به تدریج شکل خواهد گرفت؛ در غیر این صورت باید انتظار داشت که هنرهایی با تاریخ مصرف یک روزه تولید شود و مخاطبان زیادی را به خود جذب کند، در حالیکه در کنار آن سالنهای تئاتر باید در حسرت و عطش مخاطبان بسوزند و بسازند. به نظر در این باره لازم است چاره و اندیشهای شود. اندیشهای اثرگذار و ...