loading...
ازهم بیاموزیم
قربان حسن زاده بازدید : 358 یکشنبه 03 شهریور 1392 نظرات (0)

ميگويند چند صد سال پيش، در اصفهان مسجدي مي ساختند. روز قبل از افتتاح مسجد، كارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرين خرده كاري ها را انجام مي دادند.

پيرزني از آنجا رد مي شد وقتي مسجد را ديد به يكي از كارگران گفت: «فكر كنم يكي از مناره ها كمي كجه

كارگرها خنديدند. اما معمار كه اين حرف را شنيد، سريع گفت: «چوب بياوريد! كارگر بياوريد! چوب را به مناره تكيه بدهيد. فشار بدهيد

در حالي كه كارگران با چوب به مناره فشار مي آوردند، معمار مدام از پيرزن مي پرسيد: «مادر، درست شد؟

مدتي طول كشيد تا پيرزن گفت: «بله! درست شد! تشكر كرد و دعايي كرد و رفت

كارگرها حكمت اين كار بيهوده و فشار دادن به مناره اي كه اصلاً كج نبود را پرسيدند. معمار گفت: «اگر اين پيرزن، راجع به كج بودن اين مناره با ديگران صحبت مي كرد و شايعه پا مي گرفت، اين مناره تا ابد كج مي ماند و ديگر نمي توانستيم اثرات منفي اين شايعه را پاك كنيم. اين است كه من گفتم در همين ابتدا جلوي آن را بگيرم

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 184
  • کل نظرات : 42
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 38
  • آی پی دیروز : 63
  • بازدید امروز : 110
  • باردید دیروز : 113
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 536
  • بازدید ماه : 1,637
  • بازدید سال : 8,805
  • بازدید کلی : 226,122
  • کدهای اختصاصی
    کسب درآمد از پاپ آپ هرمز دانلود هرمز موزیک قفس دانلود